دو سه روز اول بنایی، آقای رحیم زاده خودش به تنهایی دیوارها رو خراب می کرد و خودش به تنهایی نخاله ها رو پایین می برد.
یک روز به فریبرز گفتم شما می خواید کار ما رو با یک کارگر انجام بدید؟!
فریبرز گفت نه! فردا چند تا کارگر میارم (کامی و بچه ها می گن فریبرز با تو رودربایستی داره و هر چی می گی گوش می ده)
روز بعد ساعت 10 صبح فریبرز با سه تا کارگر افغانی آمد. افغانی ها گفته بودند 450 تومن یک ریال کمتر نمی گیریم.
هر سه افغانی جوون و کاری بودند. ( یکی شون که خیلی بچه سال بود)
افغانی ها از راه نرسیده با رحیم زاده سر بیل دعواشون شد!
می گفتند ما سه نفریم، تو یک نفر! چرا بیل باید دست تو باشد؟ آدمیزاد چقدر تنگ نظر می شود
قبل از اینکه فریبرز براشون بیل بیاره، به زور بیل رحیم زاده رو گرفتند و با خوشحالی گفتند: بر او چیره گشتیم
افغانی ها بعد از نیم ساعت کار رو تعطیل کردند و گفتند ما صبحانه نخوردیم، چه کسی صبحانه ی ما را می دهد؟
براشون صبحونه درست کردم، سیر دل خوردند و دوباره مشغول شدند و تا ساعت 12 و نیم عین بولدوزر کار کردند. تمام نخاله ها رو پایین بردند و خرده کاری های آشپزخونه رو انجام دادند.
ساعت یک نشده تقاضای ناهار کردند و گفتند چه کسی ناهار ما را می دهد؟ فریبرز اونجا بود گفت چند تا تخم مرغ براشون درست کنید بدید بخورند!
من هر روز ظهر برای ناهار و شام، دو وعده برنج درست می کنم، خوشبختانه خورشت قورمه سبزی هم تو فریزر داشتیم، براشون گرم کردم، خوشمزه خوشمزه خوردند و دوباره مشغول شدند.
تا ساعت سه، محل عبور لوله های پکیج رو تو هال و پذیرایی کندند و کارشون تموم شد!
باور کنید یک هفته طول می کشید تا رحیم زاده این همه کار رو انجام بده.
فریبرز به خاطر اینکه 450 تومن از جیبش نره، عمرا دیگه این سه تا افغانی رو بیاره.
یادم رفت بگم آقای رحیم زاده، بنده ی خدا موقع کار کردن خیلی عرق می کنه.
افغانیها به احسان گفته بودند: کارگر فقط کارگر افغانی! ببین این ایرانی چقدر عرق کرده، افغانی اصلا عرق نمی کند.

افغانی ,فریبرز ,رحیم ,ساعت ,کارگر ,گفتند ,رحیم زاده ,مشغول شدند ,دوباره مشغول ,کارگر افغانی ,آقای رحیم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

gaadeMohtava رهبر کوچک من فناوری اطلاعات بزرگترین سایت تفریحی و سرگرمی هر چی که بخوای جهان علیه خشونت