دنیا، امید و زندگی من!‌ از هفته‌ی پیش تا امشب، از اون شب لعنتی! تمام وقتم، تمام نیرو و تمام امیدم این بود که چه کمکی میتونم کنم. چشم انتظار بودم کی یک تیک‌ پیامم می‌شود دو تیک. تا نشان آمدنت را حس کنم. زمان به شکل زجرآوری کند می‌گذشت. شب و‌ روز به خدا التماس کردم، به همه چیز شک کردم، حتی به خودم. می‌ترسیدم بودنم آرامشتو بهم بزنه. باعث فشار عصبی تو شده باشم، کلافه، بلاتکلیف، احساس برزخی داشتم. نه پای رفتن داشتم و‌ نه به موندنم اطمینان. تمام منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پست های آپدیت شده یاس آپ amoode_academy دستنوشته ها فروشگاه آنلاین